سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

پس...

مرد فقیر را که دید، نشست کنارش توی خرابه. گفت:
"کاری داری بگو برایت انجام دهم."
ـ شما امامید، نشسته‌اید توی خرابه؟
نگاهش کرد، گفت:
"پدرمان که یکی است. پس برادریم!
شهرمان هم که یکی است. پس همسایه‌ایم!
خدامان هم که یکی است. پس بنده‌ایم! چرا ننشینم؟"




[ دوشنبه 91/3/22 ] [ 8:44 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら